matin061

ساخت وبلاگ
قدیم تر ها  اگه می خواستن از همدیگه خبری بگیرن باید یکی از اون ولایت می اومد و خبری از قوم و فامیل برات می اوردن  ,گذشت و یکم پیشرفت کردن یکی تو هر ده و روستای بود که ی نیمچه سوادی داشت و نامه برا همه می نوشت و می خوند ولی چند ماهی طول میکشید تا از حال هم خبر دار بشن  گذشت و همینطور پیشرفت کردن تا رسید ب اینکه دیگه نامه نوشتن و پستچی شد ی روش برا خبر داشتن از اوضاع و احوال همدیگه . کم کم تو هر محله ای ی تلفن بود  و اکثرا برا اطلاع از همدیگه ب اون  مراجعه می کردن  .هر کی تلفن داشت خیلی ب قول امروزی ها با کلاس بود یعنی خیلی مهم بوده که خط تلفن داشته ولی خوب همه از اون استفاده می کردن        matin061...
ما را در سایت matin061 دنبال می کنید

برچسب : تکنولوژی و تنهایی, نویسنده : 6matin061c بازدید : 123 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 3:25

عجب بابا 

چه موجودات عجیب و غریبی هستیم 

تا هوا گرمه دلمون هوای برف بازی و آدم برفی و ...... رو داریم و ای کاش ای کاش هامون شروع میشه 

تا هوا سرده یاد کرسی مادر بزرگ و دور همی های شب چله  ... همش ورد زبانمانه 

ولی هستن آدم های که اصلا دوست ندارن هوا سرد بشه 

از بارون بدش میاد 

سوز و سرما امانش رو بریده  ولی مجبوره با اینکه سن کمی داره ولی این بر چسب ها باید تا غروب آفتاب تمام بشه لباس کمی پوشیده و سوز و سرمای که ب بدنش می خوره تاب و توان رو از دستاش گرفته 

 

 

matin061...
ما را در سایت matin061 دنبال می کنید

برچسب : سرما شد و وقت مهربانی آمد, نویسنده : 6matin061c بازدید : 123 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 3:25

گاهی ی خواسته و آرزوی  داری که پیش خودت خیلی هم مطمنی که میشه و رد خور نداره 

از ته دل خوشحالی 

ولی مشیت و حکمت خدا چیز دیگه ای 

هر آنچه خواست و تقدیر اون بالا سری باشه میشه 

اگه هم نخواد و صلاح ندونه تو هی خودت ب زمین و آسمان بزن.

شدنی نیست 

خدایا میدونم که میدونی 

پس فقط سکوت می کنم و ب آسمانت نگاه می کنم . 

 

 

 

matin061...
ما را در سایت matin061 دنبال می کنید

برچسب : گاهی نمیشود که نمیشود,گاهي نمي شود که نمي شود,گاهی نمیشود که نمیشود شریعتی, نویسنده : 6matin061c بازدید : 132 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 3:24

همه ما توی خونه بخاری ها رو زیاد می کنیم و همش اعتراض داریم که ووی چقدر هوا سرده 

شعله های بخاری تا آخر بالا و همه درز های در ها رو میپوشونیم که مبادا سوزی و سرمایی بیاد داخل 

از پنجره ب خیابان نگاه کردم 

ماشین مدل بالایی پیر مرد ۷۰/۸۰ساله و نحیفی رو  پیاده کرد کنار تیر چراغ برق و رفت 

پیرمرد از شدت سرما مانند ژله ای لرزان سر جای خودش مچاله شده بود و می لرزید .

ما که شاهد این صحنه بودیم واقعاا متاسف شدم که یعنی ما انسانین !!!!!!!!!!!!!!!!!

 

matin061...
ما را در سایت matin061 دنبال می کنید

برچسب : تا کی بیکاری,تا کی بی پولی,تا به کی بی قرارت نشینم, نویسنده : 6matin061c بازدید : 132 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 3:24